• هیچ حسرتی در دنیا یکجا جمع نمیشود

    مگر در این سه واژه ی کوتاه:

    او... دوستم... ندارد...!

     

    عزیز کرده ی ِ شعرهایم

    خواستم بگویم ” بی تو... ”

    نفس ِ شعر بند آمد!

    من که دیگر

    جای ِ خود دارم...

     

    روی شیشه تب دار تورا ها کردم اسم زیبای تورا بانفسم جاکردم شیشه بدجور دلش ابری شد شیشه را یک شبه تبدیل به دریاکردم باسرانگشت کشیدم به دلش عکس تورا عکس زیبای تورا سیر تماشا کردم..

     

    دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد

    چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

    آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت

    وه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

    اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار

    طالع بی شفقت بین که در این کار چه کرد

     

    بی انصاف

    یا خوشگل باش یا مهربون

    هر دوتاش با هم انصافا انصاف نیست!

     

    یکی را دوست میدارم

    ولی افسوس؛

    او هرگز نمیداند...

    نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من

    که او رادوست میدارم

    ولی افسوس

    او هرگز نگاهم را نمیخواند..!

    (خدایا بدادم برس..)

     

    من هنوزم نگرانم که تو حرفامو ندونی...

    این دیگه یه التماسه من میخوام بیای بمونی...

    استاد داریوش'

     

    با آمدنت کوهی ازامید را به زندگی ام آوردی وحالا با رفتنت آتش درقلبم روشن کردی که همه ی عمرم راباید درآن بسوزم، ولی همچنان آروزی من خوشبختی توست.


    your comment
  • عید من لاستیک نو واسه باباس که معاینه بگیره، عید من اون روزی که هیچ مادری سرطان سینه نگیره... عید من فلاش دوربینیه که هممونو با هم بگیره، عید من بالشیه که اشکامو دست کم نگیره!

     

    شما یادتون نمیاد

    یادش بخیر دبستان که بودیم دم تعطیلات عید که میشد بهمون پیک نوروزی میدادن

    غروبش حل میکردیمش و کل عید صفا میکردیم

     

    آقا من امسال بهم خیلی خوش گذشت تصمیم گرفت لحظه تحویل سال جدید تحویلش نگیرم

    مگه زوری میخوام تو همین سال ۹۲ بمونم

     

    یه دعا میکنم بگو آمییین،،

    خدایا تو این ایام دم عیدی صورت هیچ جوووونیی جوش نزنه؛

     

    سحری به یاد رویت هوس نماز کردم

    به حضور دل تپیدم بخدا نیاز کردم

    گله ها ی شام هجران و غمینه های غربت

    دو سه نکته بود از درد، منش دراز کردم

    "قهار عاصی"ظ

     

    عید داره میاد. یادش بخیر سالها پیش این موقعها دنبال کارت پستال میگشتیم تابفرستیم واسه عزیزامون.

     

    گندمهای هفت سین به گندمهای آسیاب گفتند:

    قصه ما اگرچه نان نداشت اما پایانی سبز داشت...

    روزهای پایانی سال برایتان سبز باد!!!

     

    سلامتی خدا!

    سلامتی رفیق!

    سلامتی مخاطب عام و خاص!

    سلامتی خودت!

    سلامتی خودم!

    سلامتی تنهایی!

    سلامتی جملک و جملکیا!

    اینم از هفت تا سین ما!

    عیدتون مبارک و شیک!

     

    جا داره از همین تریبون به اون دسته از دخترایی که منتظرن مدارس هرچه زودتر تعطیل بشه و پاچه بُزای خوشگِلِشونو به نخ تبدیل کنن تبریک بگم:))) اصن عیده و موچینش!!!

    و البته که شکی درش نی ما همه جوره خوردنی ایم :دی


    your comment



    Follow articles RSS
    Follow comments' RSS flux